بعضی افراد ظاهرشون اطمینان بخش و آرامش دهنده است.....
اما افکارشون؟
بعضی دیگه افکارشون این خصوصیات رو داره.... مثل مغناتیس جذبشون می شی.....
کمک!
دوست عزیزم، ممنونم از اینکه این کتاب رو معرفی کردی و اجازه دادی بخونمش!
اما کتاب..... در یک کلام زیباست!
نوشته بودی:
"از این کار لذت می بری. لذت می بری که از یه پله بالاتر داری بهشون نگاه می کنی.....
اما عذاب هم می کشی...."
و ....
اما دوست من، همیشه دانستن ایجاد آرامش نمی کند. خود رومن گاری یکی دو صفحه بعد می نویسد: "از سه سالگی از این جهل مطلق- که گاهی اوقات هم دلم برایش تنگ می شود- بیرون آمدم."
نوشته بودی:
"آدم کافیه تو زندگیش یکی از این حرکتهای خوب بکنه. جاش تو بهشته.
خیلی از ما حتی همین یک حرکت رو هم نمی کنیم...."
موافقم. ولی شاید جای یادداشت عوض شده بود چون محل این حرکت رو پیدا نکردم. شاید مربوط به گیجی کم خوابی 2 ساعته یا دارو یا همون قضیه ای که برات تعریف کردم باشه.
نوشته بودی:
"ای کاش همه می دونستن. کار خوب کردن معجزه نمی خواد...."
راستش کار خوب کردن مثل یک معجزه است....
انتظارشو نداری و رخ میده.....
فقط تفاوتش اینه که می تونه از دست ما هم بر بیاد. اگه در زمان خاصی بتونی کار خوب یکی رو ببینی باید بگم شانس اوردی.
نوشته بودی:
"مثل اون اوائل، زنگ رختکن که به صدا در میومد...."
نازی شیر کوچولوی آلمانی سحر خیز!
نوشته بودی:
"خوب نیست کسی با خاطراتش زندگی کنه....(فقط)"
قبول دارم. ولی کسی که پیر میشه آینده ای در انتظارش نیست، فقط گذشته رو داره. از اصطلاح "توقف در زمان" شما خیلی خوشم میاد.
در مورد "خوشحالی بی خیالی" نوشته بودی. یه برداشتهایی داشتم ولی چون مطمئن نبودم نمی تونم نظری داشته باشم که باعث سوتفاهم بشه. چون شاید یه وقتهایی هم بد نباشه....به قول دوست شیطونم باید نکات مثبتشو دید.
نوشته بودی "دقیقا وقتی دو گروه با هم سر جنگ دارن به این معنی که مثل هم اند...... و چقدر حماقت دارند که اینو نمی فهمن. این گناهش از اولی بدتره."
اینها همیشه هم احمق نیستند ولی بخاطر منافعی که دنبالشن این کار رو میکنن. البته موافقم که بزرگترین گناه، حماقته.
نوشته بودی:
"داشته بهت باج می داده....."
قبول دارم، ولی شاید هم یکجور محبت ناشیانه از طرف یک آدم زشت بوده که یه یادگاری در ذهنش داشته. بیچاره استرابیسم هم داشته! دلم یکمی به حالش سوخت!
اما اون یه بچه پسر چند ساله است. تفاوت رفتاری اون از نظر من قابل توجیحه.
نوشته بودی:
"دقیقا می فهمم منظورت چیه....
منم از این آدما می ترسم. اما بیشتر از اون از اینکه کسی منو با این آدما اشتباه بگیره بدم میاد....."
خوب ترس هم داره. منهم نگران می شم. اما از این هم می ترسم که به اشتباه کسی رو اینجوری ببینم! اینم یه جورشه دیگه! برای تشخیص جنس تقلبی از حقیقی همیشه نمی شه اشتباه نکرد. اگه یک روز من اشتباه بگیرم چی؟