یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۸

عروسک

می شد از بودن تو عــــــالمی ترانــه ساخت

کهنه ها رو تازه کرد از تو یک بهانه ساخت

با تو می شد که صدام همه جا رو پر کنه

تا قیامت اسم ما قصه ها رو پر کنه

اما خیلی دیر دونستم تو فقط عروسکی

کوروکربازیچــــــــــه باد مثل یک بــادبــــادکـــــی

دلسپـــــردن به عروسک من و گم کرد تو خودم

تو رو خیلی دیر شنــــاختم وقتیکه تموم شدم

اگه دست رفیق دستام نه شریک غــــــم بودی

واســـــــه حس کردن دردام خیلی خیلی کـــــم بودی

تــــوی شهــــــــــر بی کسیهــــــــام تو رو از دور میدیدم

با رسیدن به تو افسوس به تباهی رسیدم

شهر بی عابر و خالی شهر تنهــایی من بود

لحظــــــه شناختن تو لحظه تمــــوم شدن بود

مگه می شه از عروسک شعر عــاشقونه ساخت

عاشق چیزی که نیست شد روی دریــــا خونــه ســــاخت

هیچ نظری موجود نیست: