Beginning of a Memory
For Your Eyes Only!
سهشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۹
رفتم دیدن یک دوست که در زمان کوتاهی بیمارم بود.... می دونستم بهتر نشده و اصولا بهتر هم نمیشه. خانمش هم خیلی ناراحت بود. حق هم داشت. ناراحتی های اونها رو با ناراحتی های خودم مقایسه می کردم و خجالت می کشیدم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر